درگیری خونین در خوزستان در پی انتشار نامه "جعلی"
دهها کشته و مجروح در درگیریهای قومی در اهواز
نا آرامی در اهواز و ریشه های نارضایتی در بین اعراب ایران
بدست مرد تنها در دسته
سلام. سال نوتون مبارک
امیدوارم خوش باشین.
حرفها زیاده یعنی دیگه از بس زیاد شده نمی فهمم چطوری همش بگم.
از بلوارا که تند تند هفت هشت تا بچه رنگش می کردن یا از پلی بگم که تو جاده بیرون شهر تند تند تمومش کردن یا از تخت جمشید شهرمون بگم(برای اونا که بلد نیستن آدرس:جاده ساحلی نرسیده به فلکه هوایی) یا از دستشویی قشنگی که دم دریا زدن یا از رافائل بگم یا از دکتر عباسی یا از آب و فاضلاب بوشهر بگم که بعد از گذشت مدتها حیاطمون سیلاغ کردن و بعدشم قبض جریمه انداختن تو خونمون (بخواطر استفاده از سیلاغکو) یا از بچه تو آش بگم یا کانل هما یا آهنگ شهرام شبپره با ستار..... همش می گم یواش یواش (شوی شوی)خا
عیدتون مبارک....................فعلا زندگی کنین
بدست مرد تنها در دسته
با سلام به دوستان نظر ده و نظر نده خودم....
اول در رابطه با مطلب قبلی برای اینکه حال گیری نشه و جوابی داده باشیم در مورد یه جمله ای بود که دکتر عباسی در سخنرانی خودش گفته بود و من به راست یا دروغش شک داشتم و می خواستم ببینم کسی در موردش نظری نداره که آخرشم چیزی دستگیرم نشد.
دوم اینکه انجمن وبلاگ نویسا تشکیل شد...... و اما چند نکته جالب
اول جلسه نزدیک به ده تا میکروفن آوردند و بردندتا بالاخره یکی سالم درآمد ولی آخر کار هم آقای حسین زیارتی بدون میکروفن با ملت صحبت کرد
اول جلسه آقای حسین زیارتی کناره گیری خود را اعلام کرد و وقتی ازش پرسیدند کناره گیری از چی گفت: از ترمیناتوری ببخشید کاندیداتوری
خانم مریم حیدر زاده ببخشید وحید زاده اصلا و به هیچ وجه پشت تریبون نیامدند. آخر کار بیشترین رای را آوردند. به عبارتی در جامعه کوچک وبلاگ نویسای بوشهر شدند خاتمی
دام کارت اینترنت داد اونم یک ساعته
در این جلسه معلوم شد شرکت لیان از دام پولدارتره چون کارت دو ساعته داد
بدست مرد تنها در دسته
خرمشهر آمدیم
کربلا می آئیم
قدس خواهیم آمد
یاد چی می افتید؟
بدست مرد تنها در دسته
آقا امروز خیلی حرف دارم دو سه مورد را یکجا می نویسم به هر حال ببخشید
موضوع اول: خواستم چیزی بگویم شاید تا بحال توجه نکرده باشید. تا بحال شهرهای افغانستان را دیده اید آن مردمی که با دمپایی و یا حتی پای برهنه با لباسی کثیف بدنبال کار خود در کوچه های بدون آسفالت و خاکی با آن کوچه های و خانه های گلی. وقتی این چیز های را می بینید بدون آنکه متوجه باشید فکر می کنید انسانهایی هستند فاقد درک ، بدون تمدن و امکانات. این دید شماست چون در شهری زندگی می کنید که خیابونهاش آسفالته، به اینترنت می تونید وصل بشید، تلفن دارید و و و
حال با دید یک انسان اروپایی به کشور ایران ، شهرمان ، خیابونها، روستاها ،وضعیت غذایی، خطوط کم سرعت تلفن ، اینترنتمان و وضعیت استفاده از آن و حتی دیگهای سیاه نذری نگاه کنید. آیا به آنها حق نمی دهید به ما به عنوان یک کشور عقب مانده نگاه کنند.
موضوع دوم : آقا مجلس اعلام کرد که سال جدید هیچ افزایش قیمتی نخواهیم داشت. هنوز به آخر سال نرسیده قیمت اجناس داره بطور سرسام آوری بالا می ره. هر وقت عیدیهایتان تمام شد اعلام کنید تا کمیته تعیین قیمت تشکیل شود ....باشه!!!!
موضوع سوم: عزیزانی که در شهر بوشهر زندگی نمی کنند می خواستم دو تا حکایت برایتان تعریف کنم.
حکایت اول: زمان مشروطیت بدلیل استعمارانگلستان و آمریکا و کمبود آرد و گندم قیمت نان به شدت بالا می رفت کم کم برای اینکه این بالا رفتن قیمت نان مردم را به وحشت نیندازد قیمت را ثابت و چونه های خمیر را کوچک می گرفتند بعد از مدتی که دیگر نمی شد چونه ها را کوچک تر کنند آمدند و به آرد ها چیزهای دیگری اضافه کردند مثل خاکستر یا خاک. به طوری که نان های غیر قابل خوردن شدند و مردم مجبور بودند یا نان نخورند یا مثلا از نان جو استفاده کنند که آن هم تازه باز با ناخالصیهای فراوان بود. در آن زمان نان خوب را فقط خانواده های پول دار می توانستند خریداری کنند.
حکایت دوم: آقا در کشور ما انقلابی شد که شهر ما هم جزیی از آن بود. استعمارگران لوله های نفت و گازشان قطع شد و کشور زندگی می کرد برای خودش تا دهه دوم و سوم. آقا قیمت نان از دانه ای یک تومن به دو تومن و پنج زار، بعد به پنج تومن، بعد هشت تومن، بعد نه، بعد ده، بعد یازده، بعد دوازده، بعد یواش یواش دوازده تومن و پنج زار، دیدن نه مردم صداشون در اومد گفتند خوب یازده تومن و پنج زار. ولی این یک طرف قضیه بود طرف دیگه ای که من خبر دارم کوچک شدن متوالی نان ها و نازک شدنشان بود. به طوری که یک خانواده سه نفره اگر اوایل روزی چهار عدد نان برایشان کافی بود الان ده الی پانزده تا باید بخرد. تازه آن هم نانی که نمی شود به آن دست زد چونکه مثل برگهای پاییزی بر روی زمین می ریزند و خورد می شود.
حال چند سوال ۱-آن کشورهای استعمارگر در حکایت دوم چه کسانی هستند که ما نمی بینیم ولی تاثیراتشان با آن حکایت اول یکیست ۲-به نظر شما در نان ما بجای خاک و خاکستر چه می ریزند.۳-به نظر شما بالای سر ما دو تاگوش بلند نیست
بدست مرد تنها در دسته
با عرض معذرت
دوستان پرشین بلاگی متاسفانه کامنت شما مشکل داره شایدم از سیستم من باشه
به هر حال
شرمنده که تند تند می نویسم. خیلی فکر ها در سرم وجود دارد که می ترسم وقت کم بیاورم و حرفهایم بماند. پس شرمنده.
سلام.
بهروز جان :
بالاخره اگه درد جامعه از یه جا سر در نیاره تمام تن جامعه مسموم می شه. قضیه خانه عفاف را باید شنیده باشی....
ریویو عزیز:
ایول که وقت گذاشتی. امیدوارم بتونم جبران کنم. حتما امتحان می کنم
ایول! حسین زیارتی یه جای دیگه هم از اونا دیده ((شهرداری)) بریم سری بزنیم
آقا وحید عزیز:
۱-آقا چشت فعال می بینه. برعکس شما که فعال نیستی و من دوست دارم بیشتر فعالیتت رو ببینم.
۲- برای بارگزاری وبلاگ جدیدت زودتر اقدام کنی بد نیست.
۳-در رابطه با اسم کانال ، چیز بد نگفتنش شاید بهتر باشه.
۴-نمی دونم نشست ها و بحث های سیاسی کانال دو تلوزیون را می بینی یا نه. بهر حال یکی از کارشناسان سیاسی که کاری نداریم چه جهتی بود و در مورد چی حرف می زد جمله زیبایی گفت. وجمله این بود ((یک دورغ را آنقدر باید تکرار کنی تا حتی گوینده دروغ هم آن را باور کند.)) عزیز،قدرت مردم در درک واقعیت در این عرصه موج خبرهای دروغ خیلی ضعیف است.
ایمان از اینکه اهمیت دادی ممنون . من هم با نظرت موافقم ولی قبول داشته باش که یه جای کار می لنگه..
ممنون از نظر خوبت محمد جان.
کاملا با حرفت موافقم. واقعا دید خوبی است. ولی این درصورتی است که افرادی که آن بالا نشسته اند قانون را نگاه کنند بعد حرف بزنند نه ابتدا ارباب رجوع را نگاه کنند که مثلا از چه قوم و قبیله ای است قیافه اش را نگاه کنند جنسیتش را نگاه کنند بعد حرف بزنند وبعد از آن که زیر سوال رفتند (که البته نخواهند رفت) در کتاب قانون بدنبال توجیهی جهت عملشان بگردند.
بدست مرد تنها در دسته
زیبای عزیز ملاک شخصیت هر فرد محل تولدش نیست درست. این را من هم قبول دارم اصلا هیچ کس نمی تواند منکر این قضیه باشد. مجسمه ریسعلی دلواری را هر بوشهری می بیند بر خود می بالد.
مثالی می زنم . من از ولایت خودم اگر مثلا بروم تهران و برای آنجا نوآوری جدید کنم ایجاد اشتغال کنم موفقیت داشته باشم به فکر مردم باشم به بوشهری چه تهرانی صد در صد محبوب همه قرار خواهم گرفت و مطمئن هستم پاداشش را هم به من خواهند داد. ولی اگر مثلا با روابط به یکی از سازمانها در تهران راه پیدا کنم و سعی کنم راه را برای هر چی قوم و خیش دارم باز کنم و هر چقدر بتوانم در کار مردم گیر بیندازم و فرصتهای شغلی را از آنهایی که سزاوارش هستند بگیرم به نظر شما شایسته یک اردنگی و کتک جانانه نیستم آیا نباید مستعمره های عزیزم تهرانی ها کمی به کار من خرده بگیرند...........
برای پیدا کردن چنین مواردی در شهر کوچک خودمان لازم نیست زیاد بگردی اولین اداره ای که بنظرت رسید برو سر بزن
بدست مرد تنها در دسته
و اما کانالی دیگر به کانالهی بی محتوای فارسی زبان هاتبرد و لوسانجلسی اضافه شد
و البته که باعث تعجب فراوان است چرا که ماهها و شاید سالها بود از کانالهای سیاسی روی ماهواره هاتبرد خبری نبود(بنا به شایعه ای می گفتند دولت ایران به صاحبان عزیز ماهواره هاتبرد هزینه ای پرداخت می کند که با کانالهای سیاسی قرارداد نبندد) با وجود این چند روز قبل شاهد انتقال و یا شروع به کار کانال سیاسی و جفنگ گوی منافقان ملعون بر روی هاتبرد بودیم. مگه این منافقان را جمع نکردند این سه نفر(فیلم برداروصدابردار+کارگردان+مجری برنامه) منافق دیگه از کجا پیدا شد. اصلا مگه نه اینکه منافقان جزو گروه تروریسی هستند چطور با اونها قرارداد می بندند ولی با ما که به قول خودشان حامی تروریستیم قرارداد نمی بندند. نتیجه اینکه دوست آدم کش گناهش از خود آدم کش بیشتر است
بدست مرد تنها در دسته
روز یکشنبه هفته گذشته روز کمبود بودجه
کمبود بودجه برای کی ، من نمی دونم چون از ردیف های اعتباری مشترک خبری ندارم ولی جای حساب بین المللی راهنمایی رانندگی را خوب می دانم یعنی برگ جریمه هایم نمی ذارنیادم بره.....
روز یکشنبه روزی جدید با افکاری جدید با راههای کسب درآمد جدید با کاسه گدایی جدید و همه چیز جدید
سه راه باغ زهرا، برج و سه راه دانشگاه (این چند راهی که من دیدم) مامورین عزیز با تابلوی ایست ایستاده اند. بدون اطلاع قبلی و در پی کسانی که کمربند نداشتند به عبارت دیگر می خواستند همه را بگیرند و جریمه کنند. ما دیدیم اینها (که اکثراً بیگانگان عقده ای و متنفر از جمعیت شهر نشین هستند) بلد نیستند اطلاع رسانی کنند و قبلا هشدار بدهند یا تابلویی بزنند و بیشتر بدنبال مچ گیری هستند گفتیم خوبه یه خبر به شما که ماشین دارید بدیم تا کمربند صندیتان را سفت ببندید و اینکه چند روز از بهانه های جدید راحت باشید و اگر خدایی نکرده از نعمت ماشین و صندلی ماشین محرومید کمربند شلوارتان را دیگر حتما ببندید...
این را گفتم نه بخاطر اینکه کمربند بستن خوب نیست نه ، بخاطر اینکه تا چند روز دیگه همه این بازی ها فراموش می شه وبه یه چیز جدید گیر می دن مثلاً به رنگ پیکانهای سفید..........
بدست مرد تنها در دسته
جواب یکی از عزیزان : من کاری به رفتن کسی به جایی که دوست دارد ندارم تازه مهاجرت شاید بعضی مواقع خوب هم باشد ولی وقتی به دور وبرم نگاه می کنم و می بینم هر کسی از هر ولایتی به خودش اجازه می ده بخواطر پست و مقامی که داره با من و و امثال من هر جور دلش می خوات حرف بزنه دیگه نمی تونم تحمل کنم.... و از اینکه نمی تونم تحمل کنم از شما معذرت می خوام...!!!!!!